- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای نــمــازِ تــو آفــتــابِ خــدا آخـریـن شـاه بـیـت نـابِ خـدا محـور گـردش زمین و زمان آسـمـانـیتـریـن نـگـاهِ جـهـان شعرمن با تو چون محک بخورد واژهها یک به یک ترک بخورد در مـیـان قـبـیـلـههـای عـرب بیـن احـسـاسهای مـردۀ شـب بیـن انـدیـشـههـای ویـرانـگـر و خـرافــاتـیـان عــصـیـانگـر وقـتِ تـعــبــیـر خـلـق آدم شـد که جهان پُر ز عطر مریم شد ناگـهـان آسمـان دگـرگـون شد ابـرهـای زمـان دگـرگـون شد کاخ کسرائیان به لرزه نشست خـنجـر ظلـمت شبانه شکـست و شِکـفـتی که بشـکـفـد ایـمان و نـمــیـرد صدای دخـتـرکـان در شـتـابی پُـر از جـهـالـتها خـفـتـه بـودیم پـشـت عـادتها مـانـده بودیم در مَـنیَّت خویش آمـدی با خلـوص نـیّت خویش نرم و آهـسته زنـدهمان کردی و کـریـمانـه بـنـدهمـان کـردی بارش رحـمتی ز جانب عشق قطره قطره همه مراتب عشق حُـسن خُـلـق تـو انـقـلابِ خـدا خـاتـم الـمـرسـلـین کـتاب خـدا
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
در زمانی که جهان از جهل، غرق ظلمت است آمد آن خورشید، که نورش دلیل خلقت است آمده حُـسن خـتام و سَـروَر پـیغـمـبران آنکه توصیفِ جمالش کار این جمعیت است خُرد شد ایوان کسریٰ ریخت سقفش بر زمین بسکه این مولود، دارای وقار و هیبت است در دیار فـارسها آتشکده خـاموش شد اتفـاقـاتی که افـتاده دلیل حـیـرت است آمد و ابلیس، راهش بسته شد بر آسمان آسمان هم با وجود او پُر از امنیت است تخت شاهان سرنگون شد سحر ساحرها عقیم تازه اینها گوشهای از جلوۀ آن حضرت است آمده آنکس که خاک ردّ پایش از طلاست همقدم با او زمین میگردد و در حرکت است خاک، حاصلخیز شد از گرد و خاک مقدمش با وجود او کویر خشک، غرق برکت است لحظهای خندید، روشن شد زمین و آسمان در میان عرش، هم از نور رویش صحبت است ارتباط عرش را با فرش، ممکن کرد او اصلا این مولود، ذاتاً در وجودش وحدت است
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
زمین گهواره كابوسهای تلخ انسان بود زمان چون كودكی در كوچههای خواب حیران بود خـدا در ازدحـام ناخـدایـان جهـالت گـم جهان در اضطراب و ترس در آغوش هذیان بود صدا در كوچههای گیج میپیچید بی حاصل سكوتی هرزه سرگردان صحرا و بیابان بود نمیروئید در چشمی به جز تردید و وهم و شك یقین تنها سرابی در شكارستان شیطان بود شبی رؤیای دور آسمان در هیأت مردی به رغم فتنههای پیش رو در خاك مهمان بود جهان با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر محمد؛ واپسین پیغمبر خورشید و باران بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
سکوتِ تیرۀ تاریخ سرگردان و حیران بود زمان خاموشتر در گوشۀ ذهنی پریشان بود جهالت ذهنِ انسان را چنان بیوقفه پر میکرد که استدلال هم افتاده در گرداب هذیان بود خدا یک واژه تاریک و نامفهوم بود وخشک نمادِ بت، امیدِ خانههای بتپرستان بود سکوتی ممتد و تاریک، در متنِ زمین میریخت گناه و جهل و بدعت، سازِ خوش آهنگِ شیطان بود نگاه فصلها روی زمین خشکیده میروئید و بذر عشق محروم از صدای پای باران بود تبِ بانگ ابابیل از سکوتِ آسمان بارید و بعد از آن شروع سالهایی بس خروشان بود خدا تابید بر روی زمین تا روشنی بخشد به ذهنِ تیرۀ انسان، و آن میلادِ عرفان بود خدا از عرش بر بالِ ملائک مهر را پاشید شب اعجاز میلاد محمد، عطفِ انسان بود و بر روی زمین کاخ مدائنها فرو میریخت شکوه جشنِ میلاد محمد، پایکوبان بود شنیدند آسمانیها که یک مرد یهودی گفت بشارت داد موسی، این شب میلاد پیمان بود تبِ آذر گُشَسبِ پیر خاموشی گرفت آنگاه نگاهِ روشنِ چشم محمد بود و قرآن بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
پیغـمبر صداقـت و ایـمان خوش آمدی کامل ترین حقـیقت انسان خوش آمدی دنـیا کـویـر تـشـنه و تو کـوثـر حـیات سر تا به پا طراوت باران خوش آمدی نازل شدی ز کنگـرۀ عـرش بر زمین ای مشـرق تجـلـی قـرآن خـوش آمدی عزی، منات و لات به پای تو ریختند عمر هبل رسیده به پایان خوش آمدی پیش از تو عشق و خوبی و احساس مرده بود تا زندگی ببخشی، چون جان خوش آمدی
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسلام
سوگـند میخوریم به قـالو بلای عشق سوگند میخـوریم به بدرالدجای عشق تابید نـور رحـمـت حـق؛ نور سرمدی یک جلوه کرد و بت کده را تار و مار کرد یک یاعلی که گفت هزاران شکار کرد آوردهانـد تـا که تو را با تـمـام عـشـق باید که سجده کرد به قدر و مقام عشق در چـارده مـسـیـر تـویی مـقـتـداتـرین تکـیـه به کوه قـامت تو زد ستون دین دسـتـی بـکـش به روی سر ما نـدارها عالـیـجـنـاب اینهـمه شـب زنـدهدارها شیعه که جام مستیتان را به لب گرفت حالا بساط نوکریش روز و شب گرفت آقام شد که نوکـریم رنگ و بو گرفت نوکـر شـدم که زنـدگـیـم آبـرو گـرفت
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بهـشت، منتـظـر آن شکـوهِ سرمد بود بهـارِ دلـشدگـان، حـضرتِ محـمد بود یـگـانـه اسـوۀ اخــلاق؛ اســوۀ خـوبـی تـمـامِ عـمـر، بـه آزادگـی مـقــیّـد بـود صدای آمدنِ کیست، بر بسیـطِ زمین؟ خداست یا که نبی؟، یک جهان، مردد بود بسی خجسته و نیکوست، روزِ آمدنش و پایکوبیِ عـشاق، خارج از حـد بود چقدر شأن و مقامش فراتر از دنیاست ز نسلِ نور، نِکو رو، به نامِ احمد بود همیشه و همهجا، صاحبِ کمال و جلال میـانِ سلـسـلـۀ عـابـدان، سـرآمـد بـود نه اینکه هـمردۀ اولیای پیـش از خود که پـیـشـوای همه انـبـیاء، محـمـد بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بـوی عـطـر از قـدم شاه جهان میآید در گـلـستـان غـزل با هـیجـان میآیـد آسمان مهـر به دامـان زمین میپـاشد نبض خامـوش زمین با نوسان میآید
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
چهره انگار… نه، انگار ندارد، ماه است این چه نوریست که در چهرۀ عبدالله است؟ این چه نوریست که تاریکی شب را برده دل مـرد و زن اقــوام عـرب را بُـرده این چه نوریست که پُر کرده همه دنیا را راهـی مـکـه نـمودهست یـهـودیها را جریان چیست؟ فقـط اهل کتاب آگاهـند همه انگشت به لب خیره به عبداللهـند همه حیرت زده، نوری که معما شده است چند وقتی ست که در آمنه پیدا شده است شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد چـارده کـنـگـره از کـاخ مـدائن افـتـاد غیر از این هر خبری بود فراموش شد و ناگـهـان آتش آتـشـکـده خـاموش شد و طـالـع نـیـک امـیـران جـهـان بـد افتاد ته جـام همهشان عکـس مـحـمد افـتاد! طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد مـثـنـوی رام شد و رو به تـغـزل آورد چهـره آرام، زبان نـرم، قـدمها محـکـم قامتی راست، تنی معـتدل، ابرویی خم گـفتم ابرو، نه! دو تا قـوی سیاه عاشق که لب سـاحـل امـنند ولی دور از هـم لـب بـــالایــی او آب بــقــاء کـــوثـــر لـب پــائــیـنـی او آب حــیــات زمــزم دست، تفـسـیرگر خیـرالامـور اوسطها آنچه کرده ست کرامت نه زیاد است نه کم چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک« هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم دخـتـرش از سه زن برتر عـالـم برتر هـمسرش هم رده با آسیه است و مریم قدر او را ولی افسوس که «من لم یعرف« علم او را ولی افسوس که «من لم یعلم« هرچه گفـتیم کم و منزلتش بیشتر است پیش او خوارترین معجزه شق القمر است هرکه با نیـتی از عـشق محـمـد دم زد »دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد« محرم راز، علی باشد و باشد کافیست جمع دست علی و دست محمد کافیست و علی معنی « اکملت لکم دینکم» است شاهد گـفـتۀ من خـطـبۀ قرای خُم است منـکـران شـاهد عـیـنی غـدیرند! دریغ سـنـد بیـعـت خود را بپـذیـرند؟! دریـغ بـاز از خـصلت او با دگـران میگـوید آنچه در بـاطن او دیـده عـیان میگوید پیش پیری که به جنگاوریاش میبالد از جـوانـمردی سردار جـوان میگوید «سود در حُبّ علی است و زیان در بغضش« با عرب باز هم از سود و زیان میگوید حرف این است: « فهذا عـلیٌ مولاکم« یک کلام است که با چند بیان میگوید
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بسم ربّالقـلم از عرش، غزل نازل شد مدحِ شیرینسخـنان بود، عسل نازل شد شعرمان رفت به جایی که مَلک راه نداشت روزِ آن منّتِ خورشید و شبش ماه نداشت نـور، تا روبروی خویش گرفت آینه را دیـد در جـلـوۀ نــورش پـسـرِ آمــنـه را آفرین گفت به خود؛ لب به تغزّل وا کرد خالـقِ شعـر نشـست و غـزلی انشا کرد وحی فـرمود، به آوای سَلـیس ای کاتب از قلم هر چه شنـیدی بنویس ای کاتب ! لـهـجۀ شـعـرِ خـداونـدِ زبـان؛ مَـکّی شد آخـریـن سـورۀ پـیـغـامـبـران مَـکّـی شد نام این نورِ به عرش آمده «احمد» باشد و مـیان صُحُـفِ فـرش، «محـمّد» باشـد قابِ قـوسِین، هم از گـنبدِ نامش پیداست نـور الله ز هـر فـردی از آلـش پیداست قصه این است، که با نامِ خدای صلوات شـده نـامِ نـبـوی خـلـق، بـرای صلـوات هرچه در باغ بهشتم گل و ریحان دارم میدهـم با صلـواتـم؛ در ازای صلـوات به نماز و به قـنوت و به اجابت سوگـند مستجاب است، هرآئـینه دعای صلوات از دَمِ مـأذنـههـای لـبِ خـوشـبـو دهـنان مـیرسـد تا اُذُنُالـله، صـدای صـلــوات تَـکـَم و در دلِ ایـن آیـنـه در تـکــثـیـرم سـیـزده آیـنـه را روبـرویـش مـیگـیـرم چـارده آیـۀ ایـن سـورۀ مَـکّـی نــورنــد چارده نـور، که از ظلـمتِ عـالم دورند چارده عرش، که همسایۀ من در خاکاند عـلـتِ خـلـقِ زمـیـن و سَـنـدِ لـولاکانـد حرف لولاک زدم؛ عرش، پُر از زمزمه شد صحبت از سِرّ وجودِ علی و فاطمه شد عـلی و فـاطـمـه بـیتالـغـزل لـولاکاند ساکـن بـامِ فـلـک؛ آن طـرفِ ادراکانـد نـام ایـن سـورۀ مَـکّـی، مَـدَنی شد آخـر رازِ پـیـدایـش زهــرا عــلـنـی شـد آخـر
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
قـلم به دست گـرفـتم، قـلم مـسلـمان شد به صفحه نام تو دید و ز دست لرزان شد قـلم ز دست رهـا شد به طرفـة العـیـنی ز شاعرش جلو افتاد و صاحب جان شد نوشت آنچه « و ما یسطرون» خطابش کرد همان که سورۀ طه و فجر و انسان شد شـکـفـت غـنـچۀ لبهای مـاه عـام الـفـیل شکـافـت عـرش خـدا و نبی نمـایان شد خدا به عبد خودش، عبد صالحی بخشید ز مـقـدمـش هـمـۀ کـائـنات مـیـزان شد صدا زدش که بخوان، اقرء اقرء یا احمد و جـلـوههـای الـهـی در او فـراوان شد «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت» میان عـرش خـدا بـلبـلی غـزلخوان شد اگر چه بـعـد رسـولان حـق پـیـام آورد اگر چه طـبق عـدد، خـاتم رسولان شد ولی یکی که نبی بود و هیکس که نبود فقـط «ستوده» خدا را یگانه مهـمان شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
خیرالبشر وقتی که ختم المرسلین باشد روزی ما با رحـمـة لـلعـالـمـین باشـد عـرش از پس کار امـانت بـر نمیآمد آمـد مـحـمـد تـا امـانتدار دیـن بـاشـد ایوان شکست و روح دریاها تلاطم کرد دل پس نبـایـد در دل اهل زمین باشـد ابلیس از هفت آسمان محروم شد، یعنی آمـد نـبـی، آرامـش اهـل یـقـیـن باشـد بتها شکست آوای توحـیدی میلادش او مقـدمـش پایـان کار مشرکـین باشد شلاقها بخشیده شد روزی که او آمد خیرش نصیب خلق، حتی مجرمین باشد جانم فـدای آنکه حـیدر شد هـوادارش دست خدا زیباست در دست امین باشد بوی کرامت میوزد از خاندان عشق بختش بلند آن دل که با رحمت قرین باشد اسلام ما حـق است میمـانـیم با احمد لـبیک میگـوئـیم ما، لـبـیک یا احـمـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
الا ای چشمۀ نـور خدا در خاکِ ظلمانی زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی به گرداگرد لبخند تو میچرخند شادیها از آن بهتر نمیدانی که طفلی را بخندانی چو چشم آسمان منظومۀ نسل تو خورشیدی چو بـاغ کهکـشان دنبـالۀ راه تو نـورانی تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت «بحیرا» میبرد هر صبح نامت را به حیرانی به لبخندی مسیحا را دم روحالقدس دادی سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی فـرود آمد فـراز کـاخ کـسرا بـا قـدوم تو به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی دلم را مهـربان من! به پابـوس تو آوردم که آراماند در پـای تو دریـاهای طوفانی ببخشا بر من ای آئینۀ رحمت! که میخواهم بگویم حرفهایی را که خود ناگفته میدانی پُر از شوق تماشائیم و از دیدار محرومیم حرامیها سر راه و بیـابـانها مـغـیلانی چنان شام سیه، آغاز صبح ما سیهروزی چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی »خلافت» شد چنان طوفان که دریا را به کف گیرد »جماعت» شد چنان ساحل زمینگیر گرانجانی »یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی « سعودیها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی به خون و اشک میگرییم «أشکو یا رسولالله« که گردن میکشد تیغ خیانت سمت عریانی به مسجدها «خلافت» میکند بیعت به خونریزی به منبرها «جهالت» میدهد فتوی به نادانی »ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی سپاه فیل را در مکّه میخواند به مهمانی «خلافت» با یزیدیها «امامت» با ولیدیها کـلـیـمی میدهـد تـعـلـیم آداب مـسلـمانی دمـشــق آوار آوار و حــلـب آواره آواره فلسطین در «حضر موت» و یمن در مرگ و ویرانی نشان از یورش تیمور دارد «جبهة النصره» شرف دارند بر «داعش» مغولهای بیابانی ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب سعـودیهای وهّابی، برادرهای شیطانی مسلمان میکشند این ناجوانمردان به نام تو مسیحی میبرند این نامسلمانها به قربانی شکوه سرفرازی را به یغما بُرد خودبینی برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی در این عمری که در تکرار باطل رفت میمانم که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی چه میشد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟ میان شعله برخـیزند از خواب زمستانی
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به پـایـان نـبـوّت آخـرین از راه میآیـد بـر آغـاز امـامـت اولـین از راه میآیـد به رحمت پا به روی خاک دارد آفتابی که به شوکت آسمان را کرده زین از راه میآید جهان مانند انگشتی شد و مکه رکاب آن برای این رکاب امشب نگین از راه میآید نبودش باعث بود جهان بوده ست پس تازه دلیل خـلقـت این سرزمین از راه میآید نه اینکه دین بیاید تا که پیغمبر شود تکمیل که امشب بیگمان منجی دین از راه میآید صفت تاقبل ازاین آقا فقط تا حد برتر بود برای خوبترها هم ترین از راه میآید بگو هرهفته را ازبعد امشب هفتۀ رحمت چنانکه رحـمة لـلعـالـمـین از راه میآید شب میلاد و ذکر یاعلی دل هم نمیداند محـمـد یا امیـرالمومـنـین از راه میآیـد دل خود را به دستش میسپاریم و یقین داریم امـان داریم فـردا تا امـین از راه میآید
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسلام
پیچـید تا که نسخۀ ما را به جامِ عشق ما را که بُـرد جـاذبـۀ مـسـتـدام عـشق گفـتـیم یاعلی و عـلـی شد قـوامِ عـشق یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق باور کـنـیم عـشـق سـلامِ محـمّـد است «باور کـنیم سکّـه به نامِ مـحمّـد است» با اولـیـن ظـهـور، ظـهـورِ خـداییاش ای دل رسید نوبتِ کـشور گـشاییاش جایی که هست چشمِ خدا هم هواییاش با آمـنـه چـه میکـنـد این دلـربـاییاش سوگند بر علی که قـرینِ مـحـمّد است عـالـم تـمام مـستّ طـنـینِ محـمّد است لبخـنـد زد که هـسـتیِ دنیـا طلـوع کند لبخـنـد زد سـتـاره شَـعـرا طـلـوع کـند لبخند زد بهـشت هـمـینجا طـلـوع کـند لبخند زد که حضرتِ زهرا طلوع کند از بس که گفت اُمِابیهاست فاطمه است گفتیم آمنه خودِ زهراست؛ فاطمه است ای کوثرِ کثیر که تکثیر تو علی است ای معنیِ غدیر که تقدیر تو علی است ای وحیِ دلپذیر که تفسیر تو علی است معراج بینظیر که تعبیر تو علی است نیمی زِ توست فاطمه نیمِ دگر علیست احمد نگو بگو که علی ضربدر علیست تو آمدی و هـیبتِ کـسری شکـسته شد تو آمدی طـلـسمِ یـهـودا شـکـسـتـه شد تا رونـق رواق کـلـیـسا شـکـسـتـه شد تو آمدی و لات و هُـبل ها شـکـسته شد تو آمـدی که رحـمـت یکـسـر بیاوری در امـتـدادّ خویش دو حـیـدر بـیاوری تکـثـیـر شـد جـمـال یکـی تـا چـهـارده حیران این یکـیم، که یک یا چهـارده؟ یعـنـی که جـلـوه کـرد خـدا تـا چهـاره بـایـد شـمـرد جـمـع شـمـا را چـهـارده فرمود این چهارده از نـور احمد است اول محمد است و سر آخر محمد است دلـدادهایـم گـر چـه بـه خـتــم نـبــوّتـش مـا شـیـعـهایـم شـیـعـۀ خــتـم ولایـتـش تـا زنـدهایـم زنـدۀ انــفــاس عــتـرتـش شُکرِ خدا شـبـیه خودش از عـنـایـتـش ما را همیشه یک دل عاشق نوشته است ما را اسیرِ حضرت صادق نوشته است آنکه قـعـود؛ آنکه قـیـامـش حـسین بود از ابـتـدای بحث، کلامـش حـسـین بود در انتهـای درس، سلامـش حسین بود حُسنِ شروع و حُسنِ ختامش حسین بود با چشمهای خون شده بارش چقدر کرد تا کـربـلا رویـم سـفـارش چـقـدر کرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای مدح تو در سـوره و آیـات مکرر وی وصف تو در جمع روایات مکرر قرآن همه در مدح تو گویی شده نازل جـبریل به تـشـریح سَـجـایات مکـرر فرمـوده خـدا بر تو مبـاهـات فـراوان کرده است خدا غرق عطایات مکرر هر معجزهات لطف و عطای دگری شد اَبـنـاء بـشــر دیــد هــدایـات مـکــرر عـالـم همه در سـایـۀ لـطـفـت مـتـنعّـم کـز رحـمـت تـو آمـده آیــات مـکـرر با اینکه سِـزَد سـایۀ تو بر هـمه آفـاق شد اُمّـت تـو غـرق عـنـایـات مـکـرر آن طایفه که حقِ تو نشناخت، پس از تو شد سـلـطـنـتش غـرق جـنایات مکرر خـنـاس نـدارنـد اَمـان از غـضـب تـو ثبت است از این دست حکایات مکرر از بدر و اُحد آمده تا خـیـبر و خـندق وصف تو و حـیدر به کـنایات مکرر دور و بر تو حـیدر کـرار همه عـمر میسـاخـت عـلـی دفـعِ بلایات مکرر باید چو علی جان به تو تسلـیم نمائـیم هـنگـام خـطـرهـا و زیـارات مـکـرر هر باده ز دستان تو صد جام طهور است ذکـر صـلـوات آیـۀ ایّـام سُـرور است آری سخن از خلق نکوی تو چه زیباست زیباتر از آن طاعت کوی تو چه زیباست حیف است سخن از رخ زیبات نگوئیم امّا طلب سیره و خوی تو چه زیباست از یوسفِ یعقوب، تو هستی نمکینتر در مَسلَخِ جان دیدن روی تو چه زیباست در آیـنــۀ روی عـلـی روی تـو پـیــدا سیمای تو در جلوۀ هوی تو چه زیباست از هـیـبـت تــو ارث بَــرَد اُمِّ ابـیــهــا با فاطمه اسرار مگوی تو چه زیباست ارثِ تو پس از فاطمه نزد حسنین است از گلشن تو نَشئۀ بوی تو چه زیباست عطر حسن و بوی حسین است بهاران باران همه از آب وضوی چه زیباست بر لعل لبت، مُهر صفت، بوسه نوشتند گفتی به حسین، خطّ گلوی تو چه زیباست انگشت تو سرشـارتر از سیـنـۀ مادر مَستیِ گوارای سَبوی تو چه زیباست میخواند خداوند ترا، اشرف مخلـوق میگفت ملک پیچشِ موی تو چه زیباست ما را به صف حشر جدا کن ز حریفان رسوایی آنروزِ عدوی تو چه زیباست هر باده ز دستان تو صد جام طهور است ذکر صـلـوات آیـۀ ایّـام سُـرور اسـت توفـیـق اگر گـوشۀ چـشـمـت برسـاند ما را به سـراپـردۀ عـصـمت برسـاند حُبَّت اگر از سینه به اخلاص بجوشد شک نیـسـت به والاییِ نـیّـت برسـاند بیهوده ز مِهر و غـم تو دم نـتوان زد دل را غـمِ دلـدار به طاعـت بـرسـاند جَـشنی که برای تو همه سال بگـیریم بایست که ما را به حـقـیـقـت برسـاند مؤمن به جز احکام، که مؤمن شدنی نیست پس راه شریعـت به طریقـت برسـاند این ذِلّتِ عـصیان نگـذارد بخـود آئـیم لطف تو مگـر بـاز به عـزّت برسـاند آنـدم بـه تَـوَلّای تــو داریـم صــداقـت کز دشـمـن دیـنت به بـرائت بـرسـاند با ظـلـم کـنـار آمـدن و جَـهـد نکـردن هیهات، که ما را به سـعـادت برساند بـیــداری اســلام اگـر اوج گــرفــتــه ما را نفـس توست به شوکـت برساند از منحرفان دور شدن کارِ دلِ ماست ای کاش کسی حرف به دولت برساند خشنودیِ یک عمر، که دانست چه روزیست؟ آن روز که ما را به شهـادت برسـاند هر باده ز دستان تو صد جام طهور است ذکـر صـلـوات آیـۀ ایّـام سُـرور است
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسلام
عرش را با ریسههای نور آذین بستهاند گوشۀ هر کهکشان یک ماهِ زرّین بستهاند میزبانیِ مـلائک کـاملاً سـنـجـیـده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مدد گـرفـتـهام از لـطف بیحـد دادار برای آنکه کـنـم مـدح احـمـد مخـتـار همانکه تیرگی شب ز شام گـیـسویش همانکه روشنی خُور ز پـرتو رویش پیمبری که ز مهرش بهار گـلـشن شد شهنشهی که ز قهرش جهیم روشن شد همان که عبد خدا بود و مالک هستی همانکه نـام نکـویش برای دل مـستی محـمد آمـده تا دین حـق جـلـی گـردد محـمـد آمـده تـا یـاورش عـلـی گـردد چه گویم از عـلی و آن تـلألـو رویش زدود سایه ز احـمـد جـمال نیـکـویش پیمبر از عـلی و حـیـدر از نبی باشد اگر نکو نگری جـمـعـشان یکی باشد ز یمن مـولـد او شد نـدای جـاء الـحق برای پـیـرویش شد عـلی بـدو ملحـق پیمبری که وجـودش دلـیل خلقـت شد غباری از قـدمـش اعـتـبار جـنت شد پیمبران هـمگی از سـبوی او مسـتـند دخیل حاجـتـشان تار موی او بسـتـند اگر خلیل به آتش قدم نهاد و نسوخت ز قلب او بشنیدم ز هجر او میسوخت مسیح اگر ز دمش مُرده را توان میداد به ذکر نام مـحـمد لبـش تکـان میداد غرض که جملگی انبـیا بر او مستـند هـمه مقـدمهای بر ظهـور او هـسـتـند
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
چشم تا وا میکنی چشم و چراغش میشوی مثل گل میخندی و شببوی باغش میشوی شکل عبداللهی و تسکین داغش میشوی میرسی از راه و پایان فراقش میشوی غصهاش را محو در چشم سیاهت میکند خوش به حال آمنه وقتی نگاهـت میکند با حلیمه میروی، تا کوه تـعـظیمت کند وسعتش را، با سلامی دشت تسلیمت کند هرچه گل دارد زمین یکباره تقدیمت کند ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند خانه را با عطر زلفت تا معطر میکنی دایهها را هم ز مـادر مهربانتر میکنی دید نورت را که در مهتاب بیحد میشود آسمانِ خـانـهاش پُر رفـت و آمد میشود مست از آیـیـن ابـراهـیـم هم رد میشود با تو عبدالمطلب، عـبـدالمـحـمد میشود گشت ساغر تا به دستان بنیهـاشم رسید وقت تقـسیم محبت شد، ابوالـقـاسم رسید یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت نازِ لبخندت قرار از سـینهٔ یـثرب گرفت خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت بیقرارت شد خدیجه قلب او بیطاقت است تاجر خوشذوق فهمیدهست: عشقت ثروت است نیم سیب از آن او و نـیـم دیـگـر مال تو داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو از گلسـتـان خـدا یـاس مـعـطـر مـال تـو ای امین مـکـه! از امـروز مـادر مـال تو بوسه تا بـر گـونـهات اُمّ أبـیـهـا مـیزنـد روح تو در چشمهایش دل به دریا میزند دل به دریا میزنی ای نوح کـشتیبان ما تا هوای این دو دریا میبـری توفـان ما ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن «قاب قوسینی» چنین میخواست «أو أدنی» شدن خوشتر از داوود میخوانی، زبور آوردهای؟ یا کتاب عشق را از کـوه نور آوردهای؟ جای آتش، باده از وادی طـور آوردهای کعبه و بَطحا و بتها را به شور آوردهای گوشهچشمی تا منات و لات و عُزا بشکنند اخـم کن تا برجهای کاخ کـسرا بشکـنـند ای فـدای قـدّ و بـالای تـو اسـماعـیـلهـا بال تو بـالاتـر از پـرهـای جـبـرائـیـلها ما عرفـناکـت زده آتش در این تـمثـیلها بُردهای یاسین! دل از توراتها، انجیلها بی عصا ماندهست، طاها! دست موسی را بگیر از کلیسای صلیبی حق عـیسی را بگـیر باز عطر تـازهات تا این حوالی میرسد منجی دلهای پـر، دستان خالی میرسد گفته بودی میم و حاء و میم و دالی میرسد نیـستی اینجا بـبـینی با چه حالی میرسد خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
اوج پـروازم آسـتـانـۀ تـوست مـقـصد بـالـم آشـیـانـۀ توست سبک زیـبـای زنـدگـانـی من به لـبـم بـازهـم تـرانۀ تـوست آمــــدی و مــحــبّــت آوردی مهـربانی فـقـط نـشانۀ توست ای وَرای تــصـــوّر دنـــیـــا از زمین تا خدا کرانۀ توست آمدی طـبـع شاعـرم گـل کرد غزلی را که عاشـقانۀ توست آرزوی هـمـه پـیـمـبـرهـاست شال سبزی که روی شانۀ توست معجزات رسـیـدنت گـویاست که بگویی زمان زمانۀ توست روشـنـی بخـش ظـلـمـت دنیا نخل اسلام از جـوانـۀ توست بـا تـو نـام زبـانــزدی داریـم دیـن نـاب مـحــمــدی داریــم ای رسـول خـدا امـیــن خــدا رحـمـت الله مـسـلـمـیـن خــدا ای نـثـارت درود جـبـرائـیـل ای به مـعـراج هـمنـشین خدا ای رسیده به گوش تو در عرش صوت زیـبا و دلـنـشـین خـدا ای اصولت کـرامت و خوبی ای مــرامـت دوام دیـن خــدا مـثـل مـاه شب چـهـارده بـود دسـت تـو بـیـن آسـتـیـن خـدا لحـظـۀ خـلـقـتـت یـقـیـن دارم به تو بـوده است آفـرین خـدا مکـه از مـقـدمت تـبـرّک شد با تو شد مکـه سرزمین خـدا معدن خیر و رحمت و برکات به قـدوم مبارکت "صلوات"
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
شهدِ عشقت از ازل در کام دلها ریخته این محبّت را به دلها حق تعالی ریخته آتشِ آتشکده خاموش گشت و در عوض آتشِ عـشـق تو در دلـهـا سـراپـا ریخته بر ندارم سر اگر از سجدۀ شکرش رواست کاین محبت را خـدا در سیـنۀ ما ریخته زیرِ گامت وقتِ میلادت زمین لرزید سخت پس نبوده بیسبب گر طاقِ کسری ریخته نیست بیعلت که ما اینگونه از خود بیخودیم دستِ حق در جامِ ما شُربِ طهورا ریخته اول خـلـقت خدا هـنگـام خـلقِ روی تو نقش رویت را به عشق روی زهرا ریخته دورۀ ظلمت سر آمد شد جمالت جلوهگر مکه از فیض وجودِ پاکِ تو شد مفتخر وعـدۀ ادیـان تحـقـق یافت و موعود شد سرزمین مکه هم بیتابِ این مولود شد انتـظـار حق تعالی هم به پایـانش رسید بین مخـلـوق خدا تقـدیـر، آنچه بود شد مثل خورشیدی دلِ ارض و سما را گرم کرد دلبری آمد که محـبـوب دلِ معـبـود شد نور رویش خانههای ظلم را تاریک کرد خـانۀ سـفـیـانـیـان یـوم الابـد نـابـود شد دورۀ ظلمت سر آمد تیرگی از یاد رفت حرکت دنیا به سمتِ روشنی مشهود شد دامن بنت وهب شد چـشـمۀ فـیـض خدا دشمن فرزند او مغضوب شد مطرود شد آمده تا که شود انگـار خـتم المـرسـلـین جـان دو عـالـم فـدای رحمت للعـالـمین مکه از روز ازل در بیعت پیغمبر است فاطمه میراثدارِ این زمین تا آخر است مکه هم مثل مدینه خانۀ زهرای ماست کعبه خود مشغول گردیدن به دور مادر است میزند عالم همه فریاد که حق با علیست هرکه این فریاد را نشنیده تا حالا کر است شک نکن این آرزو آخر محقق میشود حقِّ کعبه یک اذانِ کامل و روشنگر است میرسد روزی که آوایِ مـؤذن زادههـا میرسد آنجا به گوش از روز هم روشن تر است بعد از آن بر منبرِ کعـبه اذان شیـعـیان اولش الله اکـبر آخـرش یـا حـیـدر است ملک پیغمبر به دست شیعه افتد زودِ زود یک نفس باقیست تا نابودیِ آل سعـود
: امتیاز
|